فرشته مهربون من ومحمود : آناهیدفرشته مهربون من ومحمود : آناهید، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

آناهید مهربون

چهارمین دندون طلا خانم

نانازی مامان چهارمین مرواریدت بیست ونه فروردین ماه دقیقا دو ماه بعدازجوونه زدن اولین دندونت نمایان شد وتیزی خودشو به رخ انگشت مامانی کشید ! امروز دوازده روز ه ودیگه دندون چهارم به بلندی دندون بغلیش شده و خندیدنت کلی بامزه تر از قبل شده شیرینکم ! تازه خبر اینکه : من وتو از اولین روز این هفته بعدظهرا هر روز رفتیم گردش ! روز اول خونه مامان جون بودیم وسه نفری رفتیم بازار. من و مامان جون از کت وکول افتادیم! آخه کالسکه شما رو نبرده بودیم! فردای اون روز من وتو رفتیم پیاده روی ! البته شما کالسکه سواری ! تا فروشگاه رفاه رفتیم وبعدش بابا یی اومد دنبالمون وما رو برد دفتر ترجمه پیش دوستم فاطمه جون ! دیروز هم جفتی رفتیم پارک و دایی جونم اونجا بود و...
10 ارديبهشت 1392

بعضی از اول کارای من

اولین باری که به پیشنهاد بابا طعم پفک رو چشیدم سیز ده بدر بود !  که البته  وخوشبختانه! زیاد خوشم نیومد !   اولین بار که کباب کوبیده رو امتحان کردم بازم به پیشنهاد بابام ! چهارده فروردین بود !   اولین بار که محکمتر از همیشه رو پاهام ایستادم هم چهارده فروردین بود که مامانیم کلی ذوقیدومنم واسه اینکه خیلی مامانم ذوق نکنه دوباره فراموش کردم ایستادنو! وبازم مثل قبل هر وقت مامانم زیر شونه هامو میگیره که وایستم پاهامو جمع میکنم ونمی ایستم تا مامانیم بهم بگه چقد تنبلی تو دخترم!   اولین بار که یاد گرفتم واسه اومدن به بغل مامانی یا بابایی دستامو باز کنم اولین روز ن...
26 فروردين 1392
1